حسینحسین، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

زندگی مامان وبابا

مسافرت نوروزی

1392/1/6 14:30
نویسنده : نسرین
200 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

سلام

سلام

سلام  پسر ناز مامانی ، اومدم واست از یه هفته ای که نبودیم بنویسم از مسافرتمون که خییییییییییییییییلی بهمون خوش گذشت و پسر خوبی بودی اصلا مامان و بابارو اذیت نکردی . مسافرتمون از ٣٠ اسفند شروع کردیم صبح زود وسایلمون جمع کردیم و راهی مسافرت شدیم . لحظه سال تحویل به یاسوج رسیدیم هوای خیلی سرد بود من و بابایی یادمون رفته بود لباس گرم با خودمون بیاریم اما واسه تو اورده بودم  . خلاصه بعد کلی خستگی از جاده بابایی برامون هتل رزرو کرد و حسابی استراحت کردیم و رفتیم یه گشتی توی یاسوج زدیم شهر باصفایی بود اما خیلی سرد . روز بعد رفتیم به سمت باشت جای خیلی سرسبزی بود از شانس خوبمون بچه های خاله اومده بودن باهم رفتیم چشمه انجیر آب و درخت و ماهی داشت خیلی باحال بود حسابی آب بازی کردی بابایی خیس کردیم بعد برگشتیم یاسوج که استراحت کنیم و خودمون رو واسه یه گشتن دیگه اماده کنیم و بریم به یه جای خوش دیگه ای ومثل هر روز بیدار شدیم بعد صبحانه اماده شدیم و رفتیم به سمت آبشار مارگون خییلی جای قشنگی بود آبشار خیلی بزرگی داره اما چون هوا سرد بود نمیتونستیم اب بازی کنیم بعد به سمت سپیدان رفتیم همش برف بود چقدر ذوق داشتی که برف بازی کنی سوار موتور شدیم و  روی برفا موتور سواری کردیم ، از روی برف سر میخوردیم به پایین خیلی خسته شدیم اما باز دوست داشتی بری بالا و سر بخوری به پایین بعد رفتیم سوار تله کابین شدیم به بالای کوه رسیدیم برف زیادی بود و خیلی سرد خلاصه بعد کلی برف بازی برگشتیم هتل و حسابی استراحت کردیم که بریم به سمت فسا جایی که بابا بدنیا اومد به محله قدیمی فسا سر زدیم یه گشتی توی فسا زدیم از شهر دیدن کردیم وروز بعد وسایلمون جمع کردیم و به خرمشهر برگشیم اینم از مسافرتمون خیلی خوب بود و خیلی خوش گذشت انشاالله سفرهای بعدی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

خاله خلود
6 فروردین 92 20:30
الهییییییییییییییییییییییی فدات بشم خاله جان....چه عکسات قشنگن....خیلی خوشحالم از اینکه بهت خوش گذشته


مرسی عزیزم خیلی دوست داشتیم بامون باشی